۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

ادامه بحث پلان گذاری


1. هدف باید دارای محدوده زمانی باشد.


این به این مفهوم است که باید مدت زمان برای حصول هدف مشخص گردد تا انتخاب منابع و استفاده از امکانات و وسایل در راستای رسیدن به آن قابل سنجش و اندازه گیری گردد. بطورمثال مسؤلین ازطریق رسانه های خبری بارها اعلام داشته اند که جلو فساد اداری را خواهند گرفت اما مدت زمان دقیق آن را واضح نساخته اند.  

گام های برنامه ریزی


 نظر به تعاریف ارایه شده از برنامه ریزی باید گام های برداشته شود که پاسخگوی سوالات ذیل باشد:

-کی؟      2-  چه وقت؟        3 چرا؟        4- کجا؟       5-  چه؟       6 کدام؟      7 چطور؟

بنابرین گام های را که در برنامه ریزی باید برداشته شود به شکل مرحله یی، پروسه ذیل را طی می نماید:

1- آگاهی از فر صت ها


گرچه این عمل قبل از برنامه ریزی واقعی باید صورت بگیرد و دقیقآ جز پروسه برنامه ریزی محسوب نمی شود. ولی آگاهی از مسایل، مشکلات و یا فرصت ها نقطه واقعی برنامه ریزی است، از این رو باید ارزیابی اقتصادی، مالیاتی ، سیاسی، رقابتی و تکنالوژیکی برای آینده در محیط داشته باشیم، همچنین باید ازنقاط ضعف و قوت ( وضع موجود ) آگاه باشیم. و علت اینکه می خواهیم موارد عدم اطمینان را برطرف کنیم چیست؟ و چه چیزی را می خواهیم به دست آوریم؟ بنابر این به تشخیص صحیح وضعیت، مسایل و فرصت ها نیاز داریم.

2- تعیین اهداف


 گام دوم در برنامه ریزی تعیین اهداف کوتاه مدت برای سازمان محیث مجموع  برای هریک از واحد های آن می باشد. این اهداف نتایج مورد انتظار و زمان رسیدن به آن و جاهای را که باید مورد تاکید قرار گیرد، معین کرد ه و آنچه را که باید با استفاده از استراتیژی، پالیسی،  قوانین بودجه و برنامهء زمان بندی شده حاصل گردد، مشخص می نماید. اهداف سازمان به ماهیت برنامه جهت می دهد، به هرپیمانهء که مدیران واحد ها شناخت بهتری نسبت به اهداف سازمان داشته باشند و از فرصت کافی برخودار باشند، بیشتر می توانند به سازمان کمک کنند، و اهداف واحد خود را مطابق جهت اهداف سازمان تعیین نمایند.

3- تعیین فرضیه ها دربارهء محیط


سومین گام منطقی در برنامه ریزی تعیین فرضیه، ارایه آن وکسب موفقیت در مورد آن می باشد. "مفروضات برنامه ریزی" تصورات ما از محیطی است که برنامه ریزی در آن محیط انجام خواهد شد. این امر که تمام مدیران دست اندرکار برنامه ریزی بر روی مفروضات اتفاق نظر داشته باشند، از اهمیت ویژه ای برخودار است. در واقع یکی از عوامل عمده برنامه ریزی عبارت است از اینکه :  

به هراندازهء که مسولین برنامه ریزی، توافق و شناخت بیشتری در بکارگیری مفروضات ثابت برنامه ریزی داشته باشند، برنامه ریزی سازمان هم آهنگ تر خواهد بود . پیش بینی در تعیین فرضیه اهمیت زیادی دارد ، برای مثال:

  • چه تعداد از کارکنان باید در هر دوره آموزش ببینند؟
  • کدام برنامه های تطبیقی در اولویت قرار دارند؟
  • پالیسی اداره در مورد این آموزش ها چیست ؟
  • برای گسترش ادراه و سازمان چگونه می توان تامین بودجه کرد؟
  • محیط اجتماعی و سیاسی آن چگونه است ؟

در بعضی از فرضیه ها حتی، پالیسی های آینده نیز پیش بینی می شود ، برای مثال اگر سازمانی برنامهء تقاعد برای کارکنان خود ندارد، درمفروضات برنامه ریزی پیش بینی می شود که این امر درآینده صورت خواهد گرفت یاخیر ، هرگاه صورت گیرد، چگونه باید باشد؟

مخفف PEST    یک راه تحلیلی بسیار خوب برای درک وقعییت محسوب شده میتواند .

-       Political   ابعاد  سیاسی

-       Economic   ابعاد اقتصادی

-       Society  ابعاد اجتماعی

-       Technical ابعاد تخنیکی یا تکنالوژیکی

           

ابعاد سیاسی محیط


§   قانون كار

§   قانون تجارت

§   تعرفه ‌ها، حق الامتیازها و مقررات

§   چگونگی روابط خارجی كشور

§   قدرت گروههای سیاسی مختلف و پروسه تغییرات آن

§   چگونگی ثبات دولت

ابعاد اقتصادی و تکنالوژی محیط


§   چگونگی سطح درآمد بین اقشار مختلف جامعه و پروسه آن

§   جهت جریان سرمایه و نیرو كار در سطح ملی

§   جهت گیری سیاست های اقتصادی دولت

§   برنامه های انکشافی در سطح ملی

§   سطح تكنالوژی و پروسه تغییرات آن در كشور و جهان

ابعاد اجتماعی و فرهنگی محیط


§   جمعیت شناسی مصرف كنندگان (سن، جنسیت، ساحه جغرافیایی و ...)

§   چگونگی عادات، علایق و نگرش ها در جامعه و پروسه تغییرات آن

§   تغییرات در سطح زندگی و مصرف جامعه

§   وضعیت سطح سواد و تحصیلات

§   چگونگی سن ازدواج و گراف تولدات ووفیات

4- تعیین راه های مختلف


چهارمین مرحله در برنامه ریزی جستجو و بررسی استراتیژی های مختلف می باشد. به ویژه استراتیژی های که به راحتی و به زودی قابل تشخیص نیستند. کمتر برنامه ای را می توان سراغ داشت که استراتیژی های منطقی در آن وجود نداشته باشد و غالبآ یک استراتیژی که در بررسی اول واضح و آشکار نیست ممکن است بعدأ بهترین استراتیژی باشد.

درحالی که این احتمال مطرح وجود دارد که ممکن است درمورد هرمساله استراتیژی های زیادی برای آن وجود داشته باشد. مشکل برنامه ریزی پیدا کردن استراتیژیهای مختلف نیست، بلکه کاهش تعداد استراتیژی هاست، تا بتوان بهترین راه را تجربه و تحلیل کرد. حتی هنگاهی که از کمپیوتر و فنون ریاضی برای مقایسه استراتیژی ها استفاده می کنیم، برنامه ریز باید یک مطالعه مقدماتی انجام دهد تا بهترین و مؤثرترین استراتیژی های ممکن را به دست آورد.

5- ارزیابی استراتیژی های مختلف


 پس از تعیین استراتیژی های مختلف و بررسی نقاط ضعف و قوت هر یک باید آنها را در ارتباط با اهداف و مفروضات اولیه بسنجیم .

ممکن است یک استراتیژی سودمندتر باشد، ولی نیاز به هزینه زیادی داشته باشد و زمان برگشت آن ربطی باشد. استراتیژی دیگر ممکن است سودمند نباشد، ولی خسارات کمتری داشته باشد، استراتیژی دیگری ممکن است با اهداف دراز مدت اداره سازمان سازگارتر باشد . یا اینکه ممکن است یک استراتیژی سودمند نباشد ولی برای شهرت اداره و سازمان مناسب باشد. در این گام برنامه ریزی از فنون پژوهش های عملیاتی و ریاضی در مدیریت استفاده عمده یی صورت می گیرد . 

6- انتخاب استراتیژی ها


این مرحلهء تصمیم گیری واقعی است. گاهی تجزیه وتحلیل و ارزیابی استراتیژی های مختلف ما را به این نتیجه می رساند که ازجمله دو یا سه استراتیژی مناسب هستند و مدیر می تواند به جای انتخاب یک استراتیژی دو یا سه استراتیژی را انتخاب کند.

7- تنظیم برنامه های حمایوی


هنگامی که در مورد یک استراتیژی از مجموعه یی از استراتیژی ها، تصمیم گرفته می شود،  درحقیقت برنامه ریزی کامل نبوده و نیاز به مرحله هفتم بوجود می آید. تقریبآ همیشه به برنامه های فرعی برای حمایت از برنامه های اصلی نیاز است، برای مثال هنگامی که یک شرکت هواپیمایی تصمیم به خرید چند فروند طیاره جدید می گیرد این تصمیم گیری، بیانگر نیازبه یک سلسه برنامه ریزی در ارتباط با استخدام و آموزش افراد مختلف با مهارت های گوناگون، و خرید و نگهداشت سامان آلات، ایجاد امکانات تعمیراتی، برنامهء زمان بندی جدید، تامین بودجه و اخذ بیمه و غیره می باشد.

8 - بیان برنامه ها به ارقام به وسیله تخصیص بودجه


پس از اخذ تصمیم و تعیین برنامه، آخرین مرحلهء تبدیل آنها به عدد و رقم فرا می رسد. بودجهء یک اداره و یا یک سازمان بیا نگر مجموع درآمد، هزینه و سود حاصلهء آن می باشد. هر واحدی در یک سازمان می تواند بودجهء مخصوص خود را داشته باشد که به نسبت بودجه مجموع اداره تعیین می گردد. اگراین تخصیص بودجه خوب انجام گیرد، بودجه می تواند وسیله یی برای افزودن برنامه های گوناگون به یکدیگر و همچنین معیار مهمی برای سنجش میزان پیشرفت در برنامه باشد.

۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

ادامه بحث پلان گذاری


انواع برنامه ریزی نظر به سطوح سازمان


برنامه ها برای مقاصد مختلف تنظیم می شوند و متناسب به هر وضعیت شکل می گیرند. در اینجا انواع برنامه ریزی نظر به سطوح سازمان را مورد بررسی قرار می دهیم:

1-  برنامه ریزی استراتیژیک

2-  برنامه ریزی عملیاتی ( اجرایی )

3-  برنامه ریزی تخصصی



برنامه ریزی استراتیژیک


برنامه‌ریزی استراتیژیک پروسه یی در تجهیز منابع سازمان بوده  و تلاش‌ها را برای دستیابی به اهداف و رسالت دراز مدت سازمان با توجه به امکانات و محدودیت‌های داخلی و خارجی سازمان انسجام میبخشد .

برنامه ریزی استراتیژیک دربخش دولتی سابقهء طولانی دارد اما این گونه برنامه ریزی در بخش خصوصی بیشتر انکشاف یافته است. با آنکه روش های برنامه ریزی استراتیژیک در بخش خصوصی تدوین شده‌ اند، می‌توانند به سازماندهی نهاد های دولتی ، غیر دولتی و همچنین دیگر نهادهای اجتماعی کمک کنند. برنامه ریزی استراتیژیک را می‌توان تلاش منظم و سازمان ‌یافته برای تصمیم‌گیری و مبادرت به اقدامات بنیادی و اساسی تعریف کرد که به موجب آنها، مشخصاتی از قبیل ماهیت یک اداره و نوع فعالیت‌های آن مشخص خواهد شد.

برنامه ریزی استراتیژیک، به ایجاد فرصت كافی برای تصحیح اشتباهات، اتخاذ تصامیم صحیح در زمان مناسب و تمرکز بر انجام فعالیت های ضروری برای رسیدن به آیندۀ مطلوب را کمک می کند.

ممکن است برای تان این سوال پیش آیدکه برنامه ریزی استراتیژیک چگونه انجام می‌شود؟

برنامه ریزی استراتیژیک یك پروسه است. اجرای این پروسه باید براساس مراحل مشخص و از قبل تعیین شده انجام شود. تعریف مراحل در قالب مودل انجام می‌شود که وابسته است به نوع سازمان، شرایط حاكم بر آن و . . . مودل‌های مختلفی از برنامه‌ریزی استراتیژیک انکشاف داده شده است. در واقع برنامه‏ریزی استراتیژیك به دو سوال پاسخ می‏دهد:

1. چه باید بکنیم؟ (اهداف )

2. چگونه باید انجام دهیم ؟( استراتیژی)

برنامه ریزی عملیاتی (اجرایی)


برنامه های هستند که جزئیات چگونگی اجرای برنامه های استراتیژیک را ارایه می کنند، به عبارهء دیگر، برنامه های  اجرایی عبارتند از تصامیم کوتاه مدت که برای استفاده بهتر  از منابع موجود با توجه به تحولات محیط اتخاذ می شود.

اصولا برنامه ریزی عملیاتی از جهات کلی شباهت بسیار به برنامه ریزی استراتیژیک دارد؛ زیرا در برنامه ریزی عملیاتی، اهداف عملیاتی به جای اهداف کلی قرارگرفته و نحوه نیل به آنها درقالب یک سلسله عملیات پیش بینی می گردد. در برنامه ریزی عملیاتی هدف جزیی به صورت برنامه عملیات درمی آید و طرق رسیدن به هدف به تفصیل ( جزء به جزء) بیان می گردد.

به طور کلی هدف عبارت است از نقطه یی که کوشش ها معطوف به رسیدن به آن است. در برنامه ریزی می توان هدف را نتیجه نهایی عملیات دانست که مقصود کسی که برنامه ریزی می کند، رسیدن به آن است.

در اینجا یاد آوری می کنیم که هدف باید در برنامه ریزی عملیاتی مشخص و جزیی باشد.

مثلا: تغییر و اصلاح نظام اداری هدف کلی است و هدف جزیی آن برای پلانگذاری، حذف تشکیلات اضافی می باشد که در برنامه ریزی  باید به هدف جزیی آن توجه صورت گیرد. 

برنامه ریزی تخصصی


گاهی با توجه به ماهیت تخصصی برخی از وظایف مدیران، برای انجام آنها برنامه ریزی می شود. این برنامه ریزی ها را برنامه ریزی تخصصی می نامند. برنامه ریزی تولیدی، برنامه ریزی نیروی انسانی و برنامه ریزی مالی و نظیم بودجه از این جمله اند.

الف: برنامه ریزی تولیدی


برنامه ریزی تولیدی برمبنای تعیین نیازها، تأمین ابزار و تسهیلات و پرورش نیروی انسانی برای تولید محصولات وكالاها، با توجه به تقاضای موجود در بازار و نیازهای پیش بینی شدۀ جامعه، صورت می گیرد.

برخی از اهداف برنامه ریزی وكنترول عبارتند از:

§   ایجاد هماهنگی میان ظرفیت تولید و زمان تولید محصول در اداره

§   به حداقل رساندن زمان فراغت كارگران

§   مهیا ساختن مواد اولیه و سامان آلات مورد نیاز، در زمان مناسب

§   یكسان كردن محصول یا خدمات دركلیه واحد های سازمان

§   ارایه گزارش به مدیران و مسولین، برای مطلع ساختن آنها از وضع موجوده سازمان

ب: برنامه ریزی منابع انسانی


برنامه ریزی نیروی انسانی با تعیین تعداد افراد مورد نیاز اداره برای سال های آینده، به خاطر انتخاب، آموزش، ترفیع و یا تقاعد کارکنان برنامه ریزی می نماید و میزان ورود in put و خروجout put  نیروی انسانی برآورد می گردد؛ به طوری كه بتوان برمبنای این برآورد، تسهیلات و وسایل مورد نیاز اداره را پیش بینی كرد. برنامه ریزی منابع بشری با تهیه تشکیل اداره آغاز می شود و مواردی مانند ترفیع، تدوین مقررات استخدامی و تنظیم برنامه های آموزشی داخل خدمت را در بر می گیرد.

ج: برنامه ریزی مالی و تنظیم بودجه


در برنامه ریزی مالی با برآورد هزینه ها، درآمدها، تعیین منابع مالی و برنامه ریزی نحوه مصرف منابع مالی برای نیل به اهداف اداره برنامه ریزی می شود. 

هدف گذاریgoal setting))


منظور از هدف گذاری، تفکیک ماموریت های بزرگ به اهداف کمی و کیفی کوتاه می باشد، که برای یک واحد و سرانجام برای یک فرد شاغل قابل اجرا می شود.

تعیین اهداف کمی و کیفی؛ یعنی تعیین برنامه ها بر اساس نتایجی که باید کسب شوند بیان شده باشد. برای یک هدف گذاری عملی و قابل استفاده، وجود معیار های عملیاتی یا ضوابط عملکرد ( اجراات) لازم است.

در هدف گذاری باید ویژگی های ذیل مراعات گردد:

§   سادگی و دقت

§   عدم توجه به موارد جزئی و پراگنده

§   تضمین رسیدن به هدف

طبقه بندی اهداف


انواع اهداف از لحاظ زمانی به کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت تقسیم می شوند که این تقسیم، بیشتر به طبقه بندی اهداف شهرت یافته است.

اهدافی دراز مدت و کوتاه مدت شامل یک سلسله اهداف دراز مدت، میان مدت وکوتاه مدت است که در ارتباط با یکدیگر طبقه بندی شده اند.

اهدافی دراز مدت اهدافی هستند که چند سال به طول می انجامند به عبارهء دیگر هر هدفی که بیش از یک سال به طول انجامد، هدف دراز مدت نامیده می شود..

اهدافی کوتاه مدت اهدافی هستند که قاعدتاً قبل از یک سال باید تحقق یابند.

مشخصات  هدف


هدف باید ((SMART یعنی داری مشخصات ذیل باشد:

·    هدف باید مشخص و واضح باشد.

·    هدف باید قابل سنجش باشد.

·    هدف باید قابل دسترس باشد.

·    هدف باید واقع بینانه باشد.

·    هدف باید دارای محدوده زمانی باشد.



1. هدف باید مشخص و واضح باشد.


هرگاه هدف مشخص وواضح نباشد، کارکنان در راستای نیل به آن در ابهام قرارمی گیرند،  طوری که این مساله اکنون درتعدادی ازادارت به مشاهده می رسد. معمولا کارکنان از اهداف اداره بی خبراند و ازجانب مقامات مسؤول برای آنها مشخص نمی گردد. این امرباعث می گردد تا کارکنان نتوانند فعالیت های شانرا درراستای تحقق اهداف اداره هماهنگ سازند که  درنتیجه از منابع و امکانات دست داشته استفاده موثر صورت نگرفته و اداره به هرج و مرج مواجه می گردد.

هرگاه ازکارکنان پرسیده شود که هدف اداره شان چه است؟ درپاسخ خواهند گفت که خدمت به مردم. این نوع هدف واضح و مشخص نیست زیرا خدمت به مردم ساحه وسیع را دربرمی گیرد و یک هدف کلی است. بدین ملحوظ این مکلفیت برعهده مسؤلین اداره است تا اهداف اداره را برای تمام کارکنان واضح ساخته و علاقه مندی و تعهد آنان را در راستای نیل به آن چنان جلب نمایند که آنها اهداف اداری را به مثابه اهداف فردی خود تلقی نموده و درراستای تحقق آن از هیچگونه تشریک مساعی دریغ نورزند.

یکی از دلایلی که اداره را هنر نیزمی گویند در همین نکته نهفته است که مدیران چگونه  تحرک و علاقه مندی را در کارکنان برای تحقق اهداف اداره بر می انگیزند.

2. هدف باید قابل سنجش باشد.


هدف باید به اساس منابع و امکانات موجود و شرایط محیط از قبل سنجش گردد. هرگاه هدف از قبل مورد بررسی قرار نگرفته و به طور تخمینی در نظرگرفته شده باشد، نتایج حاصله قناعت بخش نبوده و منابع هدرخواهد رفت. پس سنجش هدف ایجاب غور و دقت بیشتری را می نماید. برای وضاحت بشتر موضوع مثالی را ذکرمی کنیم، هرگاه وزارت معارف یکی از اهداف خود را اعمار مکاتب در ولایات تعیین کند، این هدف مشخص است اما قابل سنجش نیست؛ زیرا ایجاب می نماید تا قبل از تعیین هدف از ساحات مورد هدف، بازدید و سروی صورت گیرد، منابع و امکانات، تحت محاسبه و سنجش قرارگیرد و نظرگروپ مورد نظریعنی اهالی در این مورد خواسته شود متعاقبا نظر به ضرورت، تعداد مکاتب و سایرمسایل آن دقیقا سنجیده شود. هرگاه در ساحه از قبل مکاتبی وجود دارد که ایجاب ترمیم را می نماید، بایست به جای اعمار مکاتب جدید به ترمیم مکاتب قبلی پرداخته شود پس درسنجش اهداف بدیل ها را نیزباید مد نظرداشته باشیم.

3. هدف باید قابل دسترس باشد.


یعنی رسیدن به آن با استفاده ازمنابع و امکانات دور از امکان نباشد. به طورمثال هرگاه اداره ضد حوادث ترافیک هدف خود را جلوگیری از کلیه حوادث ترافیکی تعیین کند این نوع هدف درحقیقیت امکان پذیرنیست؛ زیرا جلوگیری از تمام حوادث امرمحال است پس بهتر است هدف، کاهش میزان حوادث ترافیکی تعیین گردد نه جلوگیری از تمام حادثات، تا تحقق آن امکان پذیرگردد. باید این نکته را به خاطرداشته باشیم که گاهی چنین اتفاق می افتد که هدف می تواند قابل حصول باشد اما نهایت پرهزینه می باشد، در این صورت باید در رابطه به هدف تجدید نظر صورت گیرد؛ زیرا در تعریف مدیریت ذکرشده که از منابع باید به شکل موثر استفاده صورت گیرد.






هدف باید روی حقایق بنا یافته باشد. بطورمثال در اوایل سال جاری از طریق رسانه های خبری، خبری پخش گردید مبنی بر اینکه حکومت تصمیم گرفته تا تمام موانع را از سرک ها و جاده های عمومی که نظر به ملحوظات مختلف گذاشته شده، از سر راه بردارد. این هدف واقع بینانه است زیرا موانع متذکره واقعا مشکلات زیادی را بالخاصه در رابطه به ترافیک شهری ایجاد نموده است.

نکته جالب در اینجا نهفته است که هدف فوق الذکر واقع بینانه است اما قابل حصول نمی باشد زیرا برچیدن موانع متذکره مخصوصا از اطراف قرارگاه های قوای بین اللملی، برخی ازسفارتخانه ها، منازل و قرارگاه های اشخاص مسلح درحال و اوضاع کنونی محتمل به نظر نمی رسد. بدین ملحوظ این هدف درشرایط فعلی قابل حصول نمی باشد بنأ ایجاب می نماید تا درتعیین اهداف تمام جوانب آنرا مد نظرداشته باشیم.

برخی از اهداف قابل حصول است اما واقعبینانه نمی باشد بگونه مثال دولت پاکستان چندی قبل اعلان نمود که با اعمار دیوارهای امنیتی بین مرز افغانستان و پاکستان از عبور و مرور تروریستان به داخل قلمرو افغانستان جلوگیری می نماید. هرگاه این مساله را تحت غور بگیریم به سهولت درمی یابیم که این هدف قابل حصول است زیرا در وضعیت کنونی پاکستان توانایی تحقق آنرا دارد اما متاسفانه این هدف واقع بینانه نبوده زیرا خط جدایی و افتراق دایمی را بین قبایل ساکن دوطرف مرز ایجاد می نماید. این هدف نه تنها ازکشمکش ها  نمی کاهد بلکه پیاده نمودن آن همانند ریختن پطرول روی آتش می باشد.

5. هدف باید دارای محدوده زمانی باشد.


این به این مفهوم است که باید مدت زمان برای حصول هدف مشخص گردد تا انتخاب منابع و استفاده از امکانات و وسایل در راستای رسیدن به آن قابل سنجش و اندازه گیری گردد. بطورمثال مسؤلین ازطریق رسانه های خبری بارها اعلام داشته اند که جلو فساد اداری را خواهند گرفت اما مدت زمان دقیق آن را واضح نساخته اند.  

برنامه ریزی یا پلان گذاری چیست ؟

 

جایگاه برنامه ریزی درمدیریت


اصطلاح مدیریت تعاریف زیادی دارد بگونۀ مثال،  میتوان مدیریت را  علم و هنر به کار گیری اصول برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت ، کنترول امکانات و فعالیت های افراد برای  رسیدن به اهدافی خاص تعریف کرد.

مدیریت از اجزا مختلف تشکیل یافته که برنامه ریزی نخستین و مهترین جز آن است بدون برنامه کاری انجام نمی گیرد و هرسازمان نیاز به برنامه ریز و برنامه ریزی دارد.

وظایف مدیریت


همان طور که می دانیم وظایف مدیریتی ارتباط بسیار نزدیک باهم داشته و مثل حلقه های زنجیر با هم پیوسته اند و این ارتباط مخصوصاً در وظایف برنامه ریزی وکنترول واضح تر است، زیرا تا برنامه ریزی صورت نگیرد، نمی توان آن را کنترول کرد.

برنامه ریزی، اهداف تمام فعالیت های گروهی را معین و استراتیژی  های دستیابی به آنها را نیز طرح ریزی می کند تا مدیران بداند چه نوع ساختار سازمانی باید انتخاب کنند و برای رسیدن به اهداف سازمان به کدام نیروی بشری و تخنیکی ضرورت دارند و چطور میتوانند آنها را مورد استفاده و کاربرد قرار داده کنترول و رهبری نمایند

                                                                                                                                       

رابطۀ برنامه ریزی و مدیریت


هرمدیری در عمل به هریک از وظایف اصولی خود، به ویژه در وظایف سازماندهی، هم آهنگی، استخدام ، هدایت و کنترول زمانی موفق یا موفق ترخواهد بود که از قبل فعالیت های آنها برنامه ریزی و طراحی شده باشند و برطبق برنامه عمل کند. اگرچه برنامه ریزی در بطن مدیریت قرار داشته و یکی از وظایف مدیریتی است اما در کل نوعی از قالب بندی است که تمامی وظایف مدیریتی را با هم ارتباط و هماهنگ میسازد  .

درخصوص مدیران سطح اجراییوی دولت که برنامه های خود را به صورت کلی از مدیران سطح بالایی دریافت می دارند، نه تنها وظیفه مطابقت برنامه مصوب با اهداف سازمان خود را داشته  بلکه مسؤولیت بازبینی و اصلاح آنرا در تفاهم با مقامات ذیصلاح را نیز دارند و نهایتاً تدارک برنامه کاری، و تطبیق آن نیز بدوش ایشان است .

عموماً برنامه ریزی نزد مدیران سطح بالای استراتیژیکی تر، وسیع ترو کلی تر است. با این ترتیب هرمدیری سطح بالای به مسولین و مدیران بخش و پرسونل ردیف پایین ترخود نیاز دارد . اتفاقاً نه تنها در این گونه موارد مسولین رده پایین در عمل  به وظیفه مدیریت بسیار موفق تراند، بلکه چون در ارتباط مستقیم با اعضاء دفتر خود و با مشورت آنها به برنامه ریزی می پردازند، مسائل ظاهراً جزیی را که به صورت کلی چون قضایایی حل ناشدنی به نظر می رسند، از میان برمی دارند، آخرالامر مدیران باید در برنامه ریزی ها، به تقسیم وظایف تا آن حد توجه کنند که شرکای برنامه ریزی  از لحاظ تفکیک وظایف و هماهنگی با سایر واحدها کدام مشکل نداشته و ارتباطات کاری بین آنها ایجاب می کند تا در برنامه ریزی دقیق تر شریک باشند . این شراکت میتواند برنامه های دقیقتر و مکمل را ایجاد نماید .

تعاریف برنامه ریزی


برای برنامه ریزی هریک از دانشمندان با توجه به زمینه های تخصصی خود تعاریف متعددی ارایه کرده اند. چند مورد از این تعاریف قرارذیل است:

  • برنامه ريزي عبارت است از تهيه ، توزيع و تخصيص امکانات محدود براي رسيدن به اهداف مطلوب، در حداقل زمان و با حداقل هزينه ممكن است .
  • برنامه ريزي عبارت است از پروسه دستيابي به اهداف اداره
  • برنامه ریزی عبارت است از تصمیم گیری در مورد اینکه چه کارهای باید انجام گیرد.

بنابراین می توان نتیجه گیری ذیل را به منزله « اصل برنامه ریزی » در نظر گرفت . برای تحقق هدف، قبل از اقدام به استفاده از توان فزیکی و انجام کار، باید با اقدام به برنامه ریزی، به حد کافی از توانایی های ذهنی استفاده شود.

اهمیت و ضرورت برنامه ریزی


برنامه ریزی از وظایف نهایت مهم مدیران است و با سایروظایف آنها نیز ارتباط دارد. اگر زنده گی شخصی ورسمی ما مطابق برنامه ریزی پیش برود درحقیقت نوع تعهد به عمل برمبنای تفکر آینده نگری و عزم راسخ بر تداوم آن، برای ما ایجاد می شود.

 علاوه برآن، تحقق اهداف فردی و اداری نیز مستلزم برنامه ریزی است ؛ طوری که حتی برای نیل به اهداف بسیار جزیی و زود گذر  مانند اشتراک به یک مهمانی یا ارایۀخدمات اندک نیز باید برنامه ریزی صورت گیرد.

در واقع نیاز به برنامه ریزی از این مساله ناشی می شود که همه اشخاص حقیقی و حکمی  با فعالیت در محیطی پویا مراقب آنند که منابع محدود خود را برای رفع نیازهای متنوع و رو به افزایش خود مصرف کنند. پویایی محیط و وجود تلاطم در آن و عدم اطمینان ناشی از تغییرات محیطی؛ بر ضرورت انکار ناپذیر برنامه ریزی می افزاید.

پیتر دراکر معتقد است که میان مؤثریت  (انجام کار های درست) و مثمریت (درست انجام دادن کار ها) تفاوتی وجود دارد؛ هر چند که در مراحل هدف گذاری و تحقق اهداف هر دوی این مفاهیم، مد نظر قرار می گیرد.  

انواع برنامه ریزی


بر حسب مقیاس رشد و انکشاف، برنامه ها را معمولاً به سه قسمت مختلف تقسیم کرده اند :

ü      برنامه ریزی از نظرسطوح سازمان (استراتیژیک ،تخصصی و عملیاتی )

ü      برنامه ریزی از نظر زمان (دراز مدت ، میان مدت ، کوتاه مدت)

ü      برنامه ریزی از نظرتناوب (متداوم، یک بار مصرف) 

تناوب
زمان
سطوح
يك‏بار مصرف
(Single Use)
درازمدت
(Long Term)
استراتیژيك)
(Strategic)
يك‏بار مصرف
(Single Use)
میان مدت

تخصصی
Tactical
(Standing)
 متدوام
(Short Term)
کوتاه مدت
(Operational)
عملیاتي