۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

ادامه بحث پلان گذاری


انواع برنامه ریزی نظر به سطوح سازمان


برنامه ها برای مقاصد مختلف تنظیم می شوند و متناسب به هر وضعیت شکل می گیرند. در اینجا انواع برنامه ریزی نظر به سطوح سازمان را مورد بررسی قرار می دهیم:

1-  برنامه ریزی استراتیژیک

2-  برنامه ریزی عملیاتی ( اجرایی )

3-  برنامه ریزی تخصصی



برنامه ریزی استراتیژیک


برنامه‌ریزی استراتیژیک پروسه یی در تجهیز منابع سازمان بوده  و تلاش‌ها را برای دستیابی به اهداف و رسالت دراز مدت سازمان با توجه به امکانات و محدودیت‌های داخلی و خارجی سازمان انسجام میبخشد .

برنامه ریزی استراتیژیک دربخش دولتی سابقهء طولانی دارد اما این گونه برنامه ریزی در بخش خصوصی بیشتر انکشاف یافته است. با آنکه روش های برنامه ریزی استراتیژیک در بخش خصوصی تدوین شده‌ اند، می‌توانند به سازماندهی نهاد های دولتی ، غیر دولتی و همچنین دیگر نهادهای اجتماعی کمک کنند. برنامه ریزی استراتیژیک را می‌توان تلاش منظم و سازمان ‌یافته برای تصمیم‌گیری و مبادرت به اقدامات بنیادی و اساسی تعریف کرد که به موجب آنها، مشخصاتی از قبیل ماهیت یک اداره و نوع فعالیت‌های آن مشخص خواهد شد.

برنامه ریزی استراتیژیک، به ایجاد فرصت كافی برای تصحیح اشتباهات، اتخاذ تصامیم صحیح در زمان مناسب و تمرکز بر انجام فعالیت های ضروری برای رسیدن به آیندۀ مطلوب را کمک می کند.

ممکن است برای تان این سوال پیش آیدکه برنامه ریزی استراتیژیک چگونه انجام می‌شود؟

برنامه ریزی استراتیژیک یك پروسه است. اجرای این پروسه باید براساس مراحل مشخص و از قبل تعیین شده انجام شود. تعریف مراحل در قالب مودل انجام می‌شود که وابسته است به نوع سازمان، شرایط حاكم بر آن و . . . مودل‌های مختلفی از برنامه‌ریزی استراتیژیک انکشاف داده شده است. در واقع برنامه‏ریزی استراتیژیك به دو سوال پاسخ می‏دهد:

1. چه باید بکنیم؟ (اهداف )

2. چگونه باید انجام دهیم ؟( استراتیژی)

برنامه ریزی عملیاتی (اجرایی)


برنامه های هستند که جزئیات چگونگی اجرای برنامه های استراتیژیک را ارایه می کنند، به عبارهء دیگر، برنامه های  اجرایی عبارتند از تصامیم کوتاه مدت که برای استفاده بهتر  از منابع موجود با توجه به تحولات محیط اتخاذ می شود.

اصولا برنامه ریزی عملیاتی از جهات کلی شباهت بسیار به برنامه ریزی استراتیژیک دارد؛ زیرا در برنامه ریزی عملیاتی، اهداف عملیاتی به جای اهداف کلی قرارگرفته و نحوه نیل به آنها درقالب یک سلسله عملیات پیش بینی می گردد. در برنامه ریزی عملیاتی هدف جزیی به صورت برنامه عملیات درمی آید و طرق رسیدن به هدف به تفصیل ( جزء به جزء) بیان می گردد.

به طور کلی هدف عبارت است از نقطه یی که کوشش ها معطوف به رسیدن به آن است. در برنامه ریزی می توان هدف را نتیجه نهایی عملیات دانست که مقصود کسی که برنامه ریزی می کند، رسیدن به آن است.

در اینجا یاد آوری می کنیم که هدف باید در برنامه ریزی عملیاتی مشخص و جزیی باشد.

مثلا: تغییر و اصلاح نظام اداری هدف کلی است و هدف جزیی آن برای پلانگذاری، حذف تشکیلات اضافی می باشد که در برنامه ریزی  باید به هدف جزیی آن توجه صورت گیرد. 

برنامه ریزی تخصصی


گاهی با توجه به ماهیت تخصصی برخی از وظایف مدیران، برای انجام آنها برنامه ریزی می شود. این برنامه ریزی ها را برنامه ریزی تخصصی می نامند. برنامه ریزی تولیدی، برنامه ریزی نیروی انسانی و برنامه ریزی مالی و نظیم بودجه از این جمله اند.

الف: برنامه ریزی تولیدی


برنامه ریزی تولیدی برمبنای تعیین نیازها، تأمین ابزار و تسهیلات و پرورش نیروی انسانی برای تولید محصولات وكالاها، با توجه به تقاضای موجود در بازار و نیازهای پیش بینی شدۀ جامعه، صورت می گیرد.

برخی از اهداف برنامه ریزی وكنترول عبارتند از:

§   ایجاد هماهنگی میان ظرفیت تولید و زمان تولید محصول در اداره

§   به حداقل رساندن زمان فراغت كارگران

§   مهیا ساختن مواد اولیه و سامان آلات مورد نیاز، در زمان مناسب

§   یكسان كردن محصول یا خدمات دركلیه واحد های سازمان

§   ارایه گزارش به مدیران و مسولین، برای مطلع ساختن آنها از وضع موجوده سازمان

ب: برنامه ریزی منابع انسانی


برنامه ریزی نیروی انسانی با تعیین تعداد افراد مورد نیاز اداره برای سال های آینده، به خاطر انتخاب، آموزش، ترفیع و یا تقاعد کارکنان برنامه ریزی می نماید و میزان ورود in put و خروجout put  نیروی انسانی برآورد می گردد؛ به طوری كه بتوان برمبنای این برآورد، تسهیلات و وسایل مورد نیاز اداره را پیش بینی كرد. برنامه ریزی منابع بشری با تهیه تشکیل اداره آغاز می شود و مواردی مانند ترفیع، تدوین مقررات استخدامی و تنظیم برنامه های آموزشی داخل خدمت را در بر می گیرد.

ج: برنامه ریزی مالی و تنظیم بودجه


در برنامه ریزی مالی با برآورد هزینه ها، درآمدها، تعیین منابع مالی و برنامه ریزی نحوه مصرف منابع مالی برای نیل به اهداف اداره برنامه ریزی می شود. 

هدف گذاریgoal setting))


منظور از هدف گذاری، تفکیک ماموریت های بزرگ به اهداف کمی و کیفی کوتاه می باشد، که برای یک واحد و سرانجام برای یک فرد شاغل قابل اجرا می شود.

تعیین اهداف کمی و کیفی؛ یعنی تعیین برنامه ها بر اساس نتایجی که باید کسب شوند بیان شده باشد. برای یک هدف گذاری عملی و قابل استفاده، وجود معیار های عملیاتی یا ضوابط عملکرد ( اجراات) لازم است.

در هدف گذاری باید ویژگی های ذیل مراعات گردد:

§   سادگی و دقت

§   عدم توجه به موارد جزئی و پراگنده

§   تضمین رسیدن به هدف

طبقه بندی اهداف


انواع اهداف از لحاظ زمانی به کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت تقسیم می شوند که این تقسیم، بیشتر به طبقه بندی اهداف شهرت یافته است.

اهدافی دراز مدت و کوتاه مدت شامل یک سلسله اهداف دراز مدت، میان مدت وکوتاه مدت است که در ارتباط با یکدیگر طبقه بندی شده اند.

اهدافی دراز مدت اهدافی هستند که چند سال به طول می انجامند به عبارهء دیگر هر هدفی که بیش از یک سال به طول انجامد، هدف دراز مدت نامیده می شود..

اهدافی کوتاه مدت اهدافی هستند که قاعدتاً قبل از یک سال باید تحقق یابند.

مشخصات  هدف


هدف باید ((SMART یعنی داری مشخصات ذیل باشد:

·    هدف باید مشخص و واضح باشد.

·    هدف باید قابل سنجش باشد.

·    هدف باید قابل دسترس باشد.

·    هدف باید واقع بینانه باشد.

·    هدف باید دارای محدوده زمانی باشد.



1. هدف باید مشخص و واضح باشد.


هرگاه هدف مشخص وواضح نباشد، کارکنان در راستای نیل به آن در ابهام قرارمی گیرند،  طوری که این مساله اکنون درتعدادی ازادارت به مشاهده می رسد. معمولا کارکنان از اهداف اداره بی خبراند و ازجانب مقامات مسؤول برای آنها مشخص نمی گردد. این امرباعث می گردد تا کارکنان نتوانند فعالیت های شانرا درراستای تحقق اهداف اداره هماهنگ سازند که  درنتیجه از منابع و امکانات دست داشته استفاده موثر صورت نگرفته و اداره به هرج و مرج مواجه می گردد.

هرگاه ازکارکنان پرسیده شود که هدف اداره شان چه است؟ درپاسخ خواهند گفت که خدمت به مردم. این نوع هدف واضح و مشخص نیست زیرا خدمت به مردم ساحه وسیع را دربرمی گیرد و یک هدف کلی است. بدین ملحوظ این مکلفیت برعهده مسؤلین اداره است تا اهداف اداره را برای تمام کارکنان واضح ساخته و علاقه مندی و تعهد آنان را در راستای نیل به آن چنان جلب نمایند که آنها اهداف اداری را به مثابه اهداف فردی خود تلقی نموده و درراستای تحقق آن از هیچگونه تشریک مساعی دریغ نورزند.

یکی از دلایلی که اداره را هنر نیزمی گویند در همین نکته نهفته است که مدیران چگونه  تحرک و علاقه مندی را در کارکنان برای تحقق اهداف اداره بر می انگیزند.

2. هدف باید قابل سنجش باشد.


هدف باید به اساس منابع و امکانات موجود و شرایط محیط از قبل سنجش گردد. هرگاه هدف از قبل مورد بررسی قرار نگرفته و به طور تخمینی در نظرگرفته شده باشد، نتایج حاصله قناعت بخش نبوده و منابع هدرخواهد رفت. پس سنجش هدف ایجاب غور و دقت بیشتری را می نماید. برای وضاحت بشتر موضوع مثالی را ذکرمی کنیم، هرگاه وزارت معارف یکی از اهداف خود را اعمار مکاتب در ولایات تعیین کند، این هدف مشخص است اما قابل سنجش نیست؛ زیرا ایجاب می نماید تا قبل از تعیین هدف از ساحات مورد هدف، بازدید و سروی صورت گیرد، منابع و امکانات، تحت محاسبه و سنجش قرارگیرد و نظرگروپ مورد نظریعنی اهالی در این مورد خواسته شود متعاقبا نظر به ضرورت، تعداد مکاتب و سایرمسایل آن دقیقا سنجیده شود. هرگاه در ساحه از قبل مکاتبی وجود دارد که ایجاب ترمیم را می نماید، بایست به جای اعمار مکاتب جدید به ترمیم مکاتب قبلی پرداخته شود پس درسنجش اهداف بدیل ها را نیزباید مد نظرداشته باشیم.

3. هدف باید قابل دسترس باشد.


یعنی رسیدن به آن با استفاده ازمنابع و امکانات دور از امکان نباشد. به طورمثال هرگاه اداره ضد حوادث ترافیک هدف خود را جلوگیری از کلیه حوادث ترافیکی تعیین کند این نوع هدف درحقیقیت امکان پذیرنیست؛ زیرا جلوگیری از تمام حوادث امرمحال است پس بهتر است هدف، کاهش میزان حوادث ترافیکی تعیین گردد نه جلوگیری از تمام حادثات، تا تحقق آن امکان پذیرگردد. باید این نکته را به خاطرداشته باشیم که گاهی چنین اتفاق می افتد که هدف می تواند قابل حصول باشد اما نهایت پرهزینه می باشد، در این صورت باید در رابطه به هدف تجدید نظر صورت گیرد؛ زیرا در تعریف مدیریت ذکرشده که از منابع باید به شکل موثر استفاده صورت گیرد.






هدف باید روی حقایق بنا یافته باشد. بطورمثال در اوایل سال جاری از طریق رسانه های خبری، خبری پخش گردید مبنی بر اینکه حکومت تصمیم گرفته تا تمام موانع را از سرک ها و جاده های عمومی که نظر به ملحوظات مختلف گذاشته شده، از سر راه بردارد. این هدف واقع بینانه است زیرا موانع متذکره واقعا مشکلات زیادی را بالخاصه در رابطه به ترافیک شهری ایجاد نموده است.

نکته جالب در اینجا نهفته است که هدف فوق الذکر واقع بینانه است اما قابل حصول نمی باشد زیرا برچیدن موانع متذکره مخصوصا از اطراف قرارگاه های قوای بین اللملی، برخی ازسفارتخانه ها، منازل و قرارگاه های اشخاص مسلح درحال و اوضاع کنونی محتمل به نظر نمی رسد. بدین ملحوظ این هدف درشرایط فعلی قابل حصول نمی باشد بنأ ایجاب می نماید تا درتعیین اهداف تمام جوانب آنرا مد نظرداشته باشیم.

برخی از اهداف قابل حصول است اما واقعبینانه نمی باشد بگونه مثال دولت پاکستان چندی قبل اعلان نمود که با اعمار دیوارهای امنیتی بین مرز افغانستان و پاکستان از عبور و مرور تروریستان به داخل قلمرو افغانستان جلوگیری می نماید. هرگاه این مساله را تحت غور بگیریم به سهولت درمی یابیم که این هدف قابل حصول است زیرا در وضعیت کنونی پاکستان توانایی تحقق آنرا دارد اما متاسفانه این هدف واقع بینانه نبوده زیرا خط جدایی و افتراق دایمی را بین قبایل ساکن دوطرف مرز ایجاد می نماید. این هدف نه تنها ازکشمکش ها  نمی کاهد بلکه پیاده نمودن آن همانند ریختن پطرول روی آتش می باشد.

5. هدف باید دارای محدوده زمانی باشد.


این به این مفهوم است که باید مدت زمان برای حصول هدف مشخص گردد تا انتخاب منابع و استفاده از امکانات و وسایل در راستای رسیدن به آن قابل سنجش و اندازه گیری گردد. بطورمثال مسؤلین ازطریق رسانه های خبری بارها اعلام داشته اند که جلو فساد اداری را خواهند گرفت اما مدت زمان دقیق آن را واضح نساخته اند.  

برنامه ریزی یا پلان گذاری چیست ؟

 

جایگاه برنامه ریزی درمدیریت


اصطلاح مدیریت تعاریف زیادی دارد بگونۀ مثال،  میتوان مدیریت را  علم و هنر به کار گیری اصول برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت ، کنترول امکانات و فعالیت های افراد برای  رسیدن به اهدافی خاص تعریف کرد.

مدیریت از اجزا مختلف تشکیل یافته که برنامه ریزی نخستین و مهترین جز آن است بدون برنامه کاری انجام نمی گیرد و هرسازمان نیاز به برنامه ریز و برنامه ریزی دارد.

وظایف مدیریت


همان طور که می دانیم وظایف مدیریتی ارتباط بسیار نزدیک باهم داشته و مثل حلقه های زنجیر با هم پیوسته اند و این ارتباط مخصوصاً در وظایف برنامه ریزی وکنترول واضح تر است، زیرا تا برنامه ریزی صورت نگیرد، نمی توان آن را کنترول کرد.

برنامه ریزی، اهداف تمام فعالیت های گروهی را معین و استراتیژی  های دستیابی به آنها را نیز طرح ریزی می کند تا مدیران بداند چه نوع ساختار سازمانی باید انتخاب کنند و برای رسیدن به اهداف سازمان به کدام نیروی بشری و تخنیکی ضرورت دارند و چطور میتوانند آنها را مورد استفاده و کاربرد قرار داده کنترول و رهبری نمایند

                                                                                                                                       

رابطۀ برنامه ریزی و مدیریت


هرمدیری در عمل به هریک از وظایف اصولی خود، به ویژه در وظایف سازماندهی، هم آهنگی، استخدام ، هدایت و کنترول زمانی موفق یا موفق ترخواهد بود که از قبل فعالیت های آنها برنامه ریزی و طراحی شده باشند و برطبق برنامه عمل کند. اگرچه برنامه ریزی در بطن مدیریت قرار داشته و یکی از وظایف مدیریتی است اما در کل نوعی از قالب بندی است که تمامی وظایف مدیریتی را با هم ارتباط و هماهنگ میسازد  .

درخصوص مدیران سطح اجراییوی دولت که برنامه های خود را به صورت کلی از مدیران سطح بالایی دریافت می دارند، نه تنها وظیفه مطابقت برنامه مصوب با اهداف سازمان خود را داشته  بلکه مسؤولیت بازبینی و اصلاح آنرا در تفاهم با مقامات ذیصلاح را نیز دارند و نهایتاً تدارک برنامه کاری، و تطبیق آن نیز بدوش ایشان است .

عموماً برنامه ریزی نزد مدیران سطح بالای استراتیژیکی تر، وسیع ترو کلی تر است. با این ترتیب هرمدیری سطح بالای به مسولین و مدیران بخش و پرسونل ردیف پایین ترخود نیاز دارد . اتفاقاً نه تنها در این گونه موارد مسولین رده پایین در عمل  به وظیفه مدیریت بسیار موفق تراند، بلکه چون در ارتباط مستقیم با اعضاء دفتر خود و با مشورت آنها به برنامه ریزی می پردازند، مسائل ظاهراً جزیی را که به صورت کلی چون قضایایی حل ناشدنی به نظر می رسند، از میان برمی دارند، آخرالامر مدیران باید در برنامه ریزی ها، به تقسیم وظایف تا آن حد توجه کنند که شرکای برنامه ریزی  از لحاظ تفکیک وظایف و هماهنگی با سایر واحدها کدام مشکل نداشته و ارتباطات کاری بین آنها ایجاب می کند تا در برنامه ریزی دقیق تر شریک باشند . این شراکت میتواند برنامه های دقیقتر و مکمل را ایجاد نماید .

تعاریف برنامه ریزی


برای برنامه ریزی هریک از دانشمندان با توجه به زمینه های تخصصی خود تعاریف متعددی ارایه کرده اند. چند مورد از این تعاریف قرارذیل است:

  • برنامه ريزي عبارت است از تهيه ، توزيع و تخصيص امکانات محدود براي رسيدن به اهداف مطلوب، در حداقل زمان و با حداقل هزينه ممكن است .
  • برنامه ريزي عبارت است از پروسه دستيابي به اهداف اداره
  • برنامه ریزی عبارت است از تصمیم گیری در مورد اینکه چه کارهای باید انجام گیرد.

بنابراین می توان نتیجه گیری ذیل را به منزله « اصل برنامه ریزی » در نظر گرفت . برای تحقق هدف، قبل از اقدام به استفاده از توان فزیکی و انجام کار، باید با اقدام به برنامه ریزی، به حد کافی از توانایی های ذهنی استفاده شود.

اهمیت و ضرورت برنامه ریزی


برنامه ریزی از وظایف نهایت مهم مدیران است و با سایروظایف آنها نیز ارتباط دارد. اگر زنده گی شخصی ورسمی ما مطابق برنامه ریزی پیش برود درحقیقت نوع تعهد به عمل برمبنای تفکر آینده نگری و عزم راسخ بر تداوم آن، برای ما ایجاد می شود.

 علاوه برآن، تحقق اهداف فردی و اداری نیز مستلزم برنامه ریزی است ؛ طوری که حتی برای نیل به اهداف بسیار جزیی و زود گذر  مانند اشتراک به یک مهمانی یا ارایۀخدمات اندک نیز باید برنامه ریزی صورت گیرد.

در واقع نیاز به برنامه ریزی از این مساله ناشی می شود که همه اشخاص حقیقی و حکمی  با فعالیت در محیطی پویا مراقب آنند که منابع محدود خود را برای رفع نیازهای متنوع و رو به افزایش خود مصرف کنند. پویایی محیط و وجود تلاطم در آن و عدم اطمینان ناشی از تغییرات محیطی؛ بر ضرورت انکار ناپذیر برنامه ریزی می افزاید.

پیتر دراکر معتقد است که میان مؤثریت  (انجام کار های درست) و مثمریت (درست انجام دادن کار ها) تفاوتی وجود دارد؛ هر چند که در مراحل هدف گذاری و تحقق اهداف هر دوی این مفاهیم، مد نظر قرار می گیرد.  

انواع برنامه ریزی


بر حسب مقیاس رشد و انکشاف، برنامه ها را معمولاً به سه قسمت مختلف تقسیم کرده اند :

ü      برنامه ریزی از نظرسطوح سازمان (استراتیژیک ،تخصصی و عملیاتی )

ü      برنامه ریزی از نظر زمان (دراز مدت ، میان مدت ، کوتاه مدت)

ü      برنامه ریزی از نظرتناوب (متداوم، یک بار مصرف) 

تناوب
زمان
سطوح
يك‏بار مصرف
(Single Use)
درازمدت
(Long Term)
استراتیژيك)
(Strategic)
يك‏بار مصرف
(Single Use)
میان مدت

تخصصی
Tactical
(Standing)
 متدوام
(Short Term)
کوتاه مدت
(Operational)
عملیاتي

سطوح مدیریتی

مدیریت در کل در سه سطح تشریح میشود

سطح بالای مدیریت

سطح میانی مدیریت

سطح پایینی مدیریت

1- سطح بالای مدیریت

این سطح بیشتر مفهومی است ، وزراء ، روسای عمومی  ، معاونین ریاست جمهوری  و غیر اشخاصیکه بیشتر در سطح پالیسی ها و استراتیژی های کلان سازمان ها فکر میکنند و بسیار اتکاء دارند به گزارشات روزمره سطح میانی و پایینی مدیریت . افرادیکه در این سطوح کار میکنند بیشتر متعهد به مقامات ذیصلاح اجرایی بوده  در چها رچوکات منافع کلی به منافع گروپی نیز متعهد میباشند .  از همین لحاظ است که کابینه اکثراً متشکل از افراد مسلکی نیست بلکه بیشتر روی تعهد شان با گروپ حاکم حساب می گردد .  در نظام های انتخابی بیشتر گروپ حاکم میخواهد تا با دست آورد های خوب  ادامه قدرت خود را تضمین نمایند و وزرا مکلف اند تا مدیریت های میانی و پایینی را به کار بیشتر تشویق نمایند تا از این طریق در محدوده کاری خودش به بقای نظام کمک کرده باشد .

2- سطح میانی مدیریت
این سطح بیشتر هماهنگ کننده است و یک پل رابط را بین سطح بالای مدیریت و سطح پایینی مدیریت بوجود میاورد .در این سطح  معینان ، روسا ، معاونین ، امرین و مدیران عمومی قرار میگیرند . کسانیکه در سطح میانی مدیریت قرار میگیرند در پهلوی اینکه باید متخصص همان بخش باشد که بتواند زیر دستان را خوب رهبری و رهنمایی کند باید از تجارب خوب ارتباطات  بهره مند باشد . حاکمیت کامل بالای ساحه کاری یکی از ویژه گیهای این سطح مدیریتی است .

3- سطح پایینی مدیریت
این سطح مدیریت بیشتر تخنیکی و مسلکی است ، کسانیکه در این سطح قرار دارند ، مدیران عمومی ، مدیرها ، سر کارگران یا باشی ها  و غیره میباشند . این اشخاص چون مستقیماً با فعالیت های اجرایی سرو کار دارند یا عملاً اجرا کنند ه تمام پلان های سطوح بالای و میانی مدیریت اند باید اشخاص مسلکی و متخصص باشند تا بتوانند امور محوله را به درستی انجام بدهند . این سطح بشکل مستقیم با مراجعین نیز سرو کار دارند .

-  عکس العمل های اینها مستقیماً بالای ارزیابی مراجعین از سازمان تاثیر دارد . امروز زمانیکه ما فکر میکنیم که  در افغانستان بحران اعتماد به وجود آمده و ملت از دولت فاصله میگیرد یکی از عوامل این بحران اعتماد عدم توجه جدی به سطوح مدیریتی در افغانستان است . اگر چه دولت ، جامعه جهانی تلاش میکند تا راضایت مردم را بدست آورد  اما این ممکن نیست تا اینکه بالای افراد بسطح کلی کار نشود و سیستم های جدی کنترولی از عملکرد هر رکن دولت بوجود نیاید .

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

ادامه مبحث مدیریت

مدیریت در کل در پنج بخش (وظیفه ) مدیریتی تشریح میگردد که آنها قرار ذیل اند .
  • برنامه ریزی
  • سازماندهی
  • استخدام
  • کنترول
  • رهبری
 تعریف برنامه یا پلان

برنامه یا پلان  طرح قبلی برا ی رسیدن به هد ف به شکل منظم وسیستما تیک میباشد .

تعاریف  برنامه ریزی
- برنامه ریزی عبارت ازتعیین هدف، دریافت و یا پیش بینی  راه تحقق آن میباشد
-  برنامه ریزی عبارت ازتصمیم گیری درمورد اینكه چه كارهایی در چه زمان با کدام مصارف  باید انجام گیرد و یا انجام نشود .
- برنامه ریزی عبارت است از شناسایی وضعیت مطلوب، یافتن وپیش بینی كردن راهها و وسایلی كه نیل به آن را میسر سازد.
برنامه ریزی را می توان پاسخ به 3 ((ك)) ( كی ،كی ، كجا ) و 3 ((چ)) ( چی ، چرا ، چگونه ) دانست .

هدف ازبرنامه ريزي:    

به طور كلي، اهداف هر برنامه ريزي عبارتند از:
- افزايش احتمال رسيدن به هدف، ازطريق تنظيم فعاليتها دقیق محاسبه شده ؛
- افزايش منفعت اقتصادي ازطريق مقرون به صرفه ساختن عمليات در حد توانایی و امکان پذیری ؛
- متمركز شدن بر طرق دستيابي به مقاصد و اهداف  و احرازازانحراف ازمسير؛
- مهيا ساختن ابزاري براي فعالیت های كنترلی.

تعریف سازماندهی       

هدف از سازماندهی دستیابی به بهبود مستمر و نظامند تمامی سیستم سازمان است، سازماندهی است كه برنامه ها را به واقعیت تبدیل می كند و اهداف مورد نظر را تحقق می بخشد . سازماندهی عبارت است از جریان تقسیم كار ، طبقه بندی امور و تعیین شرح وظایف ، تعیین حوزه مسوولیتها و اختیارات شغلی و هماهنگی بین اجزاء مختلف سیستم موجوده سازمان  ، جهت دستیابی به اهداف مشترك سازمان میباشد.

تعریف استخدام

استخدام عبارت از پرکردن و پرنگهداشتن پست های خالی درتشکیل سازمان می باشد و باید مطابق نیاز سازمان انجام شود ، چون اگر استخدام اضافه تر از نیاز بود تورم تشکیلاتی را بار آورد ه باعث سکتگی در کار ها شده و تداخل وظیفوی را ایجاد میکند و کار بصورت در ست انجام نمیشوند . اما استخدام کمتر از نیاز اصلی هم مشکلات عدیده ای را میتواند به بار آورد و باعث کندی و سکتگی در کار ها گردد . پس باید بصورت کل استخدام یک بخش عمده واساسی هر سازمان راتشکیل میدهد که باید بسیار به دقت امور آن انکشاف داده شود .


کنترول

کنترول عبارت از فعالیت های سیستماتیک و تعریف شده ای است که مدیر از طریق آن، تطابق عملیات انجام شده را با فعالیت های برنامه ریزی شده از قبل  می سنجد. ویا به عباره دیگر کنترول عبارت است از فعالیت های سیستماتیک مراقبتی برای نظارت دقیق به انجام هرعمل تا مطابق پلانی باشد که برای اجرای آن قبلأطرح گردیده است. کنترول یک مفهوم عمومی است که میتوان فعالیت های کنترولی ذیل را تشریح و توضیح نماید .
- نظارت
- ارزیابی
- بررسی
- تفتیش
- سوپر ویژن ( سرپرستی )
- مشاهده
هر کدام اینها پروسه های کنترولی اند ، که تعریف خاص خود را داشته و شرایط کاربرد هر کدام و نتایج آن از هم فرق دارد . پس زمانیکه ما از کنترول نام میبریم باید واضیح بسازیم که کدام فعالیت کنترولی را انجام داده ا ست
رهبری

اگر فقط یك عامل وجود داشته باشد كه وجوه افتراق بین سازمانهای موفق و ناموفق را تعیین كند، بدون شك آن عامل، رهبری پویا و موثر است.
- امروزه نقش مدیر به عنوان رهبر به قدری اهمیت یافته كه در همه زمینه ها برای یافتن اشخاصی كه توانایی لازم را برای رهبری داشته باشند، كوشش مستمر به عمل می آید.

تعریف  رهبری

- هنر یا علم نفوذ در اشخاص، به طوری كه با میل و خواسته خود در جهت رسیدن به اهداف تعیین شده گام بردارند.

رهبری رسمی وغیررسمی

رهبری می تواند جنبه رسمی داشته باشد
مانند: رهبری در ادارات ونهاد های مختلف وهمچنان رهبری می تواند جنبه غیررسمی داشته باشد
 مانند: رهبری گروه های مذهبی، قومی وامثالهم.
 ازلحاظ مدیریت، رهبری به شکل رسمی آن مطرح می گردد و بیشترمفهوم تنظیم مادونان( زیر دستان ) را می رساند که ازطریق هدایت دادن و رهنمایی کردن ،دورنما دادن، تحرک دادن ، اتخاذ تصامیم، حل معضلات،تشویق و حمایت صورت می گیرد.

رهبران و مدیران از هم چه فرق دارند ؟

ü            مدیران اداره میکنند                                رهبران ابتکار مینمایند

ü            مدیران میپرسند چطور و چه وقت             رهبران میپرسند چه و چرا

ü            مدیران بالای سیستم توجه مینمایند             رهبران بالای افراد توجه مینمایند

ü            مدیران کار ها را درست انجام میدهند        رهبران کارهای درست را انجام میدهند

ü            مدیران  در محدود خاص میباشند              رهبران انکشاف میدهند

ü            مدیران به کنترول متکی میباشند              رهبران فضای اعتماد را بوجود میآورند

ü            مدیران دارای دیدگاه کوتاه مدت میباشند      رهبران دارای دیدگاه طویل المدت اند

ü            مدیران تقلید مینمایند                              رهبران خلاقیت دارند


سبك های مختلف رهبری

طرح كلی اقدامات رهبر كه توسط كاركنان برداشت می شود، سبك یا شیوه های رهبری نام دارد. سبك رهبری نشاندهنده طرز تفكر، نگرش و شخصیت رهبران است.

ü      اكثر مدیران سبكی را دارند كه با ویژگی های خودشان تطابق دارد یا برایشان سهل تر است تنها تعداد كمی از مدیران می توانند سبك خود را با شرایط و افراد گوناگون منطبق سازند.


سبک های رهبری

دیموکرات یا مشارکتی

صمیمی یا پدرانه

دکتاتور یا آمرانه

بی تفاوت یا آزاد



شیوه رهبری آمرانه

دراین شیوه همه تصمیمات اداره در راس هرم تشکیلاتی اتخاذ می گردد که کاملا اداره گرا وآمرانه است وتصمیمات ازطریق سلسله مراتب ازبالا به پایین منتقل می شود. رهبر به زیر دستان خود کمتر اعتماد داشته و روابط رهبر وزیر دستان مبتنی:

·         بر ترس، تهدید، تنبیه و پاداش است. ارتباط از بالا به پایین ، عمودی و یکطرفه است.

·         کنترول جدی درسطح مدیریت عالی متمرکز است .

·         معمولا رهبر بیشتر از قدرت غیررسمی استفاده نموده و یک اداره غیررسمی تشکیل می شودکه با اهداف اداره مخالفت می ورزد.



شیوه رهبری مشارکتی

دراین شیوه رهبری ، اطمینان واعتماد به زیردستان در حد کمال است. رابطه همکارانه و نزاکت جویانه درتمام امور بین رهبر وزیر دستان مستحکم می باشد.

دراین سبک رهبری:

  • تصمیم گیری، کاملا مشارکتی است ، ادارات رسمی وغیر رسمی تقریبا درهم مدغم می شوند. بناء همه نیرو ها برای تحقق اهداف تعیین شده بکاربرده می شود.
  • ارتباطات عمودی ، افقی و مورب وجود دارد وقدرت تصمیم گیری به طور وسیعی در سراسر اداره پخش می شود.
  • در پروسه کنترول کلیه سطوح اداره مشارکت دارند.
  • رهبر طرفدارارتقای سطح دانش وآگاهی زیردستان و همچنان ارزش های اجتماعی وحقوقی زیردستان خود می باشد.

شیوۀ رهبری پدرانه

دراین شیوه رهبری:

·         رهبردربرابرزیردستان نقش پدر را ایفا نموده به مشکلات شان زیاد توجه می نماید. رهبر و زیردستان همدیگررا احترام می نمایند و رهبر به زیردستان خویش بیشتر اهمیت میدهد.

·         تصمیم گیری بر عهده رهبر بوده و پیروان مجریان بیچون وچرای اوامر اند، از پاداش وتنبیه واقعی برای اتخاذ انگیزه دربرابرکارکنان وزیردستان استفاده می شود. ارتباط بین رهبر و زیردستان همراه با ترحم وترس است.



شیوه رهبری آزاد

دراین شیوه، رهبر درفعالیت ها و کارهای زیر دستان مداخله نمی کند وزیردستان بدون کنترول رهبروظایف محوله خویش را آزادانه انجام می دهند. ازاین شیوه رهبری زمانی استفاده می شود که زیر دستان اشخاص تحصیل کرده و با تجربه  بوده ، دارای مهارت ها باشند و بتوانند کار ها را بدون مشوره وهدایت رهبر، بوجه احسن انجام دهند. درموسسات تعلیمی وتحصیلی نیزازاین شیوه کارگرفته می شود مثلا درمکاتب و دانشگاه ها ، استادان به شیوه دلخواه شان تدریس میکنند، مدیرمکتب یا رئیس دانشگاه درمورد میتود تدریس به استادان هدایت نمی دهد.

نتیجه

    درنتیجه ملاحظه چهار شیوه رهبری می توان گفت که: برای رهبری کدام شیوه خاص وجود ندارد که رهبر آن را درتمام مدت اداره خویش به کار بندد بلکه شیوه های رهبری نظربه وضعیت، شرایط وافراد فرق داشته و تغییرپذیر می باشد.

ادامه دارد ....